اوینااوینا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
باباعلیباباعلی، تا این لحظه: 41 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
مامان سمانهمامان سمانه، تا این لحظه: 41 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
پیوند سبز مامان باباپیوند سبز مامان بابا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

این روزهای دخترم اوینا👑

گرفتن اسباب بازی

اوینا کوچولو یه چند روزی هست که بیشتر علاقه نشونه میدی به اسباب بازیهات و سعی میکنی اسباب بازیها رو با دستت بگیری و اونها رو میکشی به سمت دهانت خیلی تلاش میکنی که بتونی بگیریشون ولی دستهای کوچولوت هنوز ضعیفن قربون دخترم برم ...
16 مهر 1396

پارک

خیلی خوش گذشت بهمون اوینا کوچولو  در کنار مامان جون و خاله ها مخصوصا که خاله حدیث مفصل از یزد اومده بود پیشمون   ...
16 مهر 1396

عمه جون سمیه

سلام دختر گلم  چهارشنبه عمه جون سمیه دعوتمون کرد جمعه ظهر بریم خونشون. شب قبلش رفتیم خونه مامان جون موندیم البته بابایی برگشت خونه و ظهر جمعه رفتیم خونه عمه سمیه اونجا دوروبرت شلوغ بود دختر عمه ریحانه که الان کلاس هشتم هست خیلی دوست داره تا عصر اونجا موندیم بعد برگشتیم خونه خیلی خسته بودی و تو ماشین خوابت برد ...
1 مهر 1396

چکاپ ۳ ماهگی

اوینا کوچولو دختر گلم امروز میخوام ببرمت واسه چکاپ سه ماهگی  سری قبل ۱ ماه پیش بود قدت ۵۹ بود وزنت ۵۲۵۰ گرم خانم دکتر گفت عالی هستی امروز دوباره نوبت داری بابا که از سرکار آومد یه استراحتی میکنه بعد میریم قربونت برم ایشالا که مثل سری قبل خوشحالمون کنی و رشد خوبی داشته باشی تنها داروهایی که این روزها بهت میدم ادوکید و زینک هست یه شربت گریمیچر هم سری قبل دکتر بهت داد ولی من چون دیدم مشکلی نداری قطعش کردم  ...
29 شهريور 1396

دلنوشته ای برای دخترم اوینا

اوینای عزیزم این روزها خیلی درگیری کاری دارم فشار زیادی رو دارم تحمل میکنم تو هم شیطون شدی همش میگی مامانی باهام حرف بزن قربون صدقم برو تا من من بخندم   بعضی وقتها اینقدر خسته میشم که دلم میخواد تنها باشم ولی بعدش میگم خدایا شکرت که فرشته کوچولوی مثله تو رو داریم که به من و بابایی انگیزه میده کار کنیم تلاش کنیم هر چه بیشتر و بهتر واسه آینده تو کوچولوی من دوست داریم بهترینها ماله تو باشه   ...
26 شهريور 1396

یزد

یزد اولین مسافرتت بود اوینا خانم که واسه عروسی پسرعمو بزرگمهر رفتیم عروسیش هتل ارگ یزد بود .. خیلی خوش گذشت. کلا ۳ روز یزد موندیم چند تا جای دیدنی هم رفتیم مثل میرچخماق هتل مشیر الممالک زندان اسکندر زورخانه آب انبار ... سافاری و کویر نوردی هم میخواستیم بریم حیف که وقت نشد یه شب هم مهمان مادر عمو حسین و خاله حدیث بودیم چون اونها هم یزدی هستن. عمو حسین خیلی مهمان نوازی کرد. ممنون عمو حسین. ...
25 شهريور 1396