گرفتن اسباب بازی
اوینا کوچولو یه چند روزی هست که بیشتر علاقه نشونه میدی به اسباب بازیهات و سعی میکنی اسباب بازیها رو با دستت بگیری و اونها رو میکشی به سمت دهانت خیلی تلاش میکنی که بتونی بگیریشون ولی دستهای کوچولوت هنوز ضعیفن قربون دخترم برم ...
نویسنده :
سمانه
10:29
پارک
خیلی خوش گذشت بهمون اوینا کوچولو در کنار مامان جون و خاله ها مخصوصا که خاله حدیث مفصل از یزد اومده بود پیشمون ...
نویسنده :
سمانه
10:23
محرم ۹۶ استهبان و اوینا کوچولو
محرم امسال مهمان زادگاه بابایی استهبان و مامان بزرگ بابایی بودیم ...
نویسنده :
سمانه
18:41
عمه جون سمیه
سلام دختر گلم چهارشنبه عمه جون سمیه دعوتمون کرد جمعه ظهر بریم خونشون. شب قبلش رفتیم خونه مامان جون موندیم البته بابایی برگشت خونه و ظهر جمعه رفتیم خونه عمه سمیه اونجا دوروبرت شلوغ بود دختر عمه ریحانه که الان کلاس هشتم هست خیلی دوست داره تا عصر اونجا موندیم بعد برگشتیم خونه خیلی خسته بودی و تو ماشین خوابت برد ...
نویسنده :
سمانه
17:05
چکاپ ۳ ماه و ۲ روز گی اوینا خانم
دیروز با بابایی رفتیم چکاپ وزنت ۶۲۵۰ گرم و قدت ۶۱ شده بود الهی قربونت برم من من و بابایی خیلی خوشحال شدیم دختر گلم خانم دکتر گفت ماشالا ماشالا ...
نویسنده :
سمانه
11:57
چکاپ ۳ ماهگی
اوینا کوچولو دختر گلم امروز میخوام ببرمت واسه چکاپ سه ماهگی سری قبل ۱ ماه پیش بود قدت ۵۹ بود وزنت ۵۲۵۰ گرم خانم دکتر گفت عالی هستی امروز دوباره نوبت داری بابا که از سرکار آومد یه استراحتی میکنه بعد میریم قربونت برم ایشالا که مثل سری قبل خوشحالمون کنی و رشد خوبی داشته باشی تنها داروهایی که این روزها بهت میدم ادوکید و زینک هست یه شربت گریمیچر هم سری قبل دکتر بهت داد ولی من چون دیدم مشکلی نداری قطعش کردم ...
نویسنده :
سمانه
11:17
۱۳۹۶/۰۶/۲۷ سه ماهگی اوینا کوچولو
اوینای عزیزم امروز اولین روز سه ماهیگیت هست تولد سه ماهیگیت مبارک فرشته کوچولو ...
نویسنده :
سمانه
14:43
دلنوشته ای برای دخترم اوینا
اوینای عزیزم این روزها خیلی درگیری کاری دارم فشار زیادی رو دارم تحمل میکنم تو هم شیطون شدی همش میگی مامانی باهام حرف بزن قربون صدقم برو تا من من بخندم بعضی وقتها اینقدر خسته میشم که دلم میخواد تنها باشم ولی بعدش میگم خدایا شکرت که فرشته کوچولوی مثله تو رو داریم که به من و بابایی انگیزه میده کار کنیم تلاش کنیم هر چه بیشتر و بهتر واسه آینده تو کوچولوی من دوست داریم بهترینها ماله تو باشه ...
نویسنده :
سمانه
12:53
یزد
یزد اولین مسافرتت بود اوینا خانم که واسه عروسی پسرعمو بزرگمهر رفتیم عروسیش هتل ارگ یزد بود .. خیلی خوش گذشت. کلا ۳ روز یزد موندیم چند تا جای دیدنی هم رفتیم مثل میرچخماق هتل مشیر الممالک زندان اسکندر زورخانه آب انبار ... سافاری و کویر نوردی هم میخواستیم بریم حیف که وقت نشد یه شب هم مهمان مادر عمو حسین و خاله حدیث بودیم چون اونها هم یزدی هستن. عمو حسین خیلی مهمان نوازی کرد. ممنون عمو حسین. ...
نویسنده :
سمانه
19:42